شعر
پرسیدم از هویت
گفت: هویت ، دفاعی از خویشتن است.
هویت، دختر تولد است
هویت، اما در نهایت
ساخته صاحبش است
نه میراثی از گذشتگان
- شعری زیبا از محمود درویش در رثای ادوارد سعید نویسنده فلسطینی
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
عاشقم
اهل همین کوچه ی بن بست
کـناری
که تو از پنجره اش پای
به قلب منِ دیوانه نهادی
تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟
عشق کجا ؟
طاقتِ آغاز کجا ؟
تو به لبخند و نگاهی …
منِ دلداده به آهی
بنشستیم ،
تو در قلب و
منِ خسته به چاهی
گُنه از کیست ؟
از آن پنجره ی باز ؟
از آن لحظه ی آغاز ؟
از آن چشمِ گنه کار ؟
از آن لحظه ی دیدار ؟
کاش می شد گُنهِ پنجره
و لحظه و چشمت ، همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب ،
تو را تنگ در آغوش بگیرم...
رحمان نصر اصفهانی
پرسیدم از هویت
گفت: هویت ، دفاعی از خویشتن است.
هویت، دختر تولد است
هویت، اما در نهایت
ساخته صاحبش است
نه میراثی از گذشتگان
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
عاشقم
رحمان نصر اصفهانی
------------- -
كودك
برای نوه ام ساشا و کودکان سراسر گیتی
ترا مي نگرد
با چشماني روشن تر از الماس
دستت را مي گيرد
با دستاني نرم تر از حرير
و هزار كهكشان
در خنده اش دارد .
چه معصوم !
چه معصوم !
آن كه دشمن را
با لب خندي به خاك مي افكند
و زندگي را
با تبسمي عاشقانه
جار مي زند .
جهان را
در گهواره بايد كرد
تا در كنارت
آرامش وعشق را تجربه ي دو باره يي كند . ------------------------------------------------------------------------- ---------------------
اي كه پنجاه رفت و ....
نظرات