پست‌ها

نمایش پست‌ها از نوامبر, ۲۰۱۶

پنجره ها از بودلر

تصویر
                                                               و می بالم بر خویشتن که در رنج دیگران به جز خود زیسته ام پنجره ها  از بودلر " آن کس که از بیرون از ورای پنجره ی گشوده یی می نگرد، هرگز همه چیزهایی را نمی بیند که کسی از پنجره بسته می نگرد. چیزی ژرف تر،  پر رمز و راز تر، بارورتر، تیره تر و خیره کننده تر از پنجره یی نیست که در پس آن شمعی روشن باشد. آن چه را که می توان در آفتاب دید، از آن چه در پس پنجره می گذرد، جذاب تر نیست. در این سوراخ سیاه یا روشن زندگی جاری است، خواب زندگی را می بیند،  رنج را می زیید. از آن سوی بام های انبوه، زنی تهی دست، میان سال و چین بر چهره را می بینم که بی وقفه بر روی چیزی خم شده است و هرگز بیرون نمی رود. من سرگذشت، یا بهتر افسانه این زن را با چهره اش، با جامه اش، با حرکاتی مانند هیچ دوباره ساخته ام و گاه آن را اشک ریزان برای خودم نقل می کنم. اگر او پیرمردی  تهی دست بود، آن را باز به همین سادگی دوباره می ساختم. می خوابم و می بالم بر خویشتن که در رنج دیگران به جز خود زیسته ام. شاید بگویید:  "به راستی قبول داری که این افسان

بودلر و واحه یی ترسناک در یک کویر ملال

تصویر
بخش سوم بخش های گوناگون مجموعه گل های بدی  را می توان به عنوان  مراحلی از یک سفر برای کاوش بدبختی ها و فقر انسان مورد توجه قرار داد. شعرهای آغازین گل های بدی نشان می دهد که انسان  دچار کاستی و عیب است و به  راهی  می رود که مظهر  عجیب شیطان مدرن به نام ملال و خستگی است و بنابراین موضوع های مربوط به ملال را باز گو می کند. اگر جهان یک دوزخ باشد، گل های بدی بودلرسفری به درون این دوزخ مادی و معنوی است و شاعر راهنمای این سفر می باشد و آماده بیرون راندن همه ریاکاری هاست. خواننده این مجموعه نیز در این سفر از این همه وضوح بی ترحم هراسان می شود. در بند مشهور " خواننده ریاکار - مانند من - برادر من !" نشان می دهد که شاعر نیز به عنوان یک انسان طعمه بدی است. حداقل او می داند که چگونه باید با آن کنار آید و به ما – به عنوان خواننده- هشدار می دهد تا چشم ها را نبندیم. تغزل گرایی شخصی بودلرشیفته جهان شمولی است و یک برادری در هنگام فاجعه و سقوط را اعلام می کند و از این نظر زبان "فرانسوا ویون " شاعر ناکام دوره قرون وسطا را به یاد می آورد.

بودلر و نقد های هنری و ادبی

تصویر
بخش دوم در این سال ها، سه زن قلب بودلر را تسخیر می کنند و هر سه منبع الهام  اشعار شاعر در مجموعه " گل های بدی " می شوند. یکی از این زنان – همان گونه که یاد شد – ژان دووال بازیگر تئاتر  بولوار است که اینک الکلی شده ، شاعر را فریب می دهد و از حیث اخلاقی او را ویران می سازد، در عین حال که پایدار ترین رابطه های عاشقانه را با شاعر دارد. بودلر در سال 1847 با " ماری دوبرَن [1] " که او نیز یک  هنرمند است و به نظر می رسد چهره یی مبهم ودست نیافتنی دارد، آشنا می شود. رابطه شکستنی او که می خواهد الگوی مادر- فرزند  مهربان و در عین حال موذیانه یی برای شاعر داشته باشد، در برخی از شعر های گل های بدی می آید. بودلر هم چنین به مدت پنج سال طی سال های 1852 و 1857 در سکوت خود عاشق " آپولونی ساباتیه [2] " می شود وشعر هایی ناشناخته  و پر از شور عرفانی و جسمانی برایش ارسال می دارد. مادام ساباتیه برای شاعر یک وسیله و موضوع حالت خیالی عجیب و غریبی است: زنی کاملا  آراسته و شکل و شمایل زنان خوش گذران دوره امپراتوری دوم را دارد و دوستدار ادبیات و هنر است. او احساس وظیفه نسبت

شارل بودلر

تصویر
بخش نخست  بودلر می پندارد که زندگی اش زیر یک علامت ونشانه سه گانه لعنت خورده یی جا گرفته است. این نشانه های سه گانه عبارتند از:  کار شاعرانه به عنوان یک کار مشقت بار و بی پایان، رنج فیزیکی و روحی و بالاخره مخالفت اجتماعی. او مدعی مبارزه است، اما نه بر ضد  عیب ها و نقص هایش، بلکه علیه دیوهایی که احاطه اش کرده اند. مشکل بودلر در چگونگی شکار این دیو هاست: تنبلی، هوس و شهوت رانی  و پوچی ( در مسیحیت نومیدی گناه است). تحلیل ژان پل سارتر فیلسوف و نویسنده فرانسه،  از زندگی بودلر این است که بودلر آگاهانه یا نا آگاهانه در راهی گام می نهاده  و خود او سرنوشتش ر ا برمی گزیده است، اما خود بودلر عقیده دارد که این سرنوشت بر او تحمیل شده است. بودلر، شاعر نفرین شده و منزوی و در جنبش های اجتماعی و سیاسی بر خلاف ویکتور هوگو کم تر اهل هم بستگی است: انقلاب 1848 ، او را به طور موقت علاقه مند می کند، اما اندکی بعد نا امید از سیاست و آن چنان که خود واژه " دِپولیتیکه [1] " یعنی " غیر سیاسی " را ابداع  می کند و  برای همیشه با سیاست قهر می کند. در برابر جهان بورژوازی  که سوسیالیسم  ت