پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژوئیه, ۲۰۱۵

دو کلمه به شاعرانی که خواهند آمد

تصویر
از: دریترو آگولی * برگردان: رحمت بنی اسدی برای سرودن شعر های عاشقانه، زمان در اختیار مان نبود، هر چند همواره سرگشته عشق بودیم. میهن از ما سرود رهایی می خواست، و از ما آواز خوشه های گندم  طلب می کرد، وطن از ما شاعران نگون بخت می خواست تا ریشه های نادانی و جهل را بخشکانیم می خواست بر رودخانه ها سد ببندیم و چراغ سوسیالیسم را در روستا ها بر افروزیم. حیرت نکنید، هیچ، ای شاعران که پس از ما خواهید آمد، نیشحندمان نکنید به خاطر شعر هایی که نسروده ایم، به مرتاضانی در برابر تان می مانیم با تلی از گندم ها و زنجیر های گران. ما که چنان شبانی بی پایان را گذرانده ایم در بیداری، ما که بسی کار ها را سامان داده ایم، آیا برای سرودن دو بیت شعر عاشقانه لنگ بودیم؟ آیا به خواندن ترانه های " زیبارویان " توانا نبودیم؟ گمان مبرید که دل های مان از سنگ بود، می بایست می دیدید که چگونه  حسرت زیبارویان را داشتیم ! و زیر لب زمزمه می کردیم کلمات زیبا را در گوش شان! اما برای بیان آن ها زمان کوتاه بود زیرا

شاملو، شاعری نافرمان - برای پانزدهمین سالگرد خاموشی شاعر بزرگ ما

تصویر
    " شعر به چه دردمی خورد ؟ " این یک پرسش قدیمی است که ممکن است در هر لحظه و در هرکجا مطرح شود ؛ از جمله هنگامی که به مناسبت هفتادمین سال تولد " اکتاویوپاز " ، شاعر و نویسنده ی بزرگ مکزیکی ، مراسمی در مکزیکو برگزار شد، این پرسش باردیگر به میان آمد. در یکی ازنشست ها ، " شعردرآمریکای لاتین " مورد بحث و گفت و گوی حاضران قرارگرفت . از میان انبوه حاضران در جلسه ، ناگهان یک نفربرخاست وپرسید: " شعر به چه درد می خورد ؟ دراین دنیای پراز نفرت ، گرسنگی ، فقر، بیماری ، جنگ ، بی عدالتی، ستم ، شکنجه ، تجاوز و مرگ ، شعر به راستی به چه درد می خورد ؟ " " آلواروموتیس " ، شاعرکلمبیایی ، که جلسه را اداره می کرد ، در پاسخ گفت : " در برابر تمامی آن چه گفتید ، اجازه بدهید تا بگویم که من به شخصه چیزی نمی شناسم و راهی نمی یابم به جزآن که هرروز شعرتازه یی بنویسم ."     احمدشاملو شاعر ، نویسنده و هنرمندبزرگ ایرانی نیز آن چنان که زندگی فرهنگی پنجاه و چندساله اش نشان می دهد، شعر رابرای زندگی و تغییر جنسیت زمان برگزید. او دررویارویی و ستیز دایم ب