شارل بودلر


بخش نخست 

بودلر می پندارد که زندگی اش زیر یک علامت ونشانه سه گانه لعنت خورده یی جا گرفته است. این نشانه های سه گانه عبارتند از:  کار شاعرانه به عنوان یک کار مشقت بار و بی پایان، رنج فیزیکی و روحی و بالاخره مخالفت اجتماعی. او مدعی مبارزه است، اما نه بر ضد  عیب ها و نقص هایش، بلکه علیه دیوهایی که احاطه اش کرده اند. مشکل بودلر در چگونگی شکار این دیو هاست: تنبلی، هوس و شهوت رانی  و پوچی ( در مسیحیت نومیدی گناه است). تحلیل ژان پل سارتر فیلسوف و نویسنده فرانسه،  از زندگی بودلر این است که بودلر آگاهانه یا نا آگاهانه در راهی گام می نهاده  و خود او سرنوشتش ر ا برمی گزیده است، اما خود بودلر عقیده دارد که این سرنوشت بر او تحمیل شده است.
بودلر، شاعر نفرین شده و منزوی و در جنبش های اجتماعی و سیاسی بر خلاف ویکتور هوگو کم تر اهل هم بستگی است: انقلاب 1848 ، او را به طور موقت علاقه مند می کند، اما اندکی بعد نا امید از سیاست و آن چنان که خود واژه " دِپولیتیکه [1]" یعنی " غیر سیاسی " را ابداع  می کند و  برای همیشه با سیاست قهر می کند. در برابر جهان بورژوازی  که سوسیالیسم  تازه از راه رسیده، کم تر مزاحم اوست، بودلر نشان می دهد همان تلخی رها از تعهد فلوبر شاعر 
معاصر خود را بر می گزیند و در نوشتن نیز مانند فلوبر ادبیاتی را بر می گزیند که زنده نگهش می دارد.
ادامه ....



[1] Dépolitiqué) dépolitisé (

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

پنجره ها از بودلر

ادبیات و هنر باروک

ویکتور هوگو