خانم سِوی نیِه، نویسنده یی با 1400 نامه

ادبیات املایی و هنر نامه نگاری La littérature épistolaire یکی از سبک های رمان نویسی در فرانسه است که از دیر باز معمول بوده است. در سده هفدهم این نوع ادبیات به سرعت شکوفا می شود و بسیاری از کسانی که در کار پژوهش های علمی یا در سیاست اند، به هنگام نوشتن نامه برای دیگران، نهایت کوشش خود را به کار می برند تا به نامه های خود ارزش هنری ببخشند. برخی از نویسندگان در این " ژانر" وسبک ادبی استادند و در تاریخ ادبیات فرانسه، چهره هایی مانند مادام دو سِوی نیِه ، " دو بالزاک "، یا کسانی هم چون " ووآتور "، لا روشفوکو، کاردینال دو رتز با نوشتن این گونه نامه های ادبی و هنری و افزودن اشعار، کلام حکیمانه یا خاطرات خود ماندگار می مانند.

نامه های ساختگی
کاربرد و طبیعت این گونه نامه ها دوگانه است: ازیک سو نامه یی شخصی است و از سوی دیگر مخاطب آن می تواند عموم مردم باشند. وسوسه ی دادن اولویت به جنبه های جمعی در این نامه زیادتر است. در این نامه ها، از صداقت چندان خبری نیست و بیشتر جنبه ساختگی به خود می گیرد.
در این گونه نامه ها، مخاطب ناشناس است یا اصلا وجود ندارد و نامه به سوی کسی ارسال نمی شود، اما بهانه یی برای نویسنده است تا آزادانه عقیده و اندیشه اش را بیان کند. ژیرانو دو بِرژِراک با تمام زنده دلی و طنزش در این سبک از نوشتن نامه می درخشد .
گاه نامه هایی نوشته می شود که به کلی و از ریشه به دور از دنیای واقعیت است. نامه می تواند بخشی از یک رمان باشد: اونوره دورفِه در " آسترِه" ، مادلِن دو اسکوری در اثرخود به نام " کوروش بزرگ " یا در " کِلِلی " ، مادام دو لا فایت در " شاهزاده خانم کِلِوِ " برای تاثیر گذاری بیشتر ، رمان های خود را با نامه های عاشقانه یی می آمیزند.
نتیجه این تحول، به نوشتن رمان نامه هایی می انجامد که محتوای آن ها موضوعات و شخصیت هایی می باشند که با هم ارتباطات عاطفی و احساسی دارند: " نامه هایی به یک راهبه پرتغالی " از " گیراگ که در 1669 چاپ می شود، نمونه یی از رمان است . این ژانر از رمان با تاکید بر زمینه های بسیار دقیق از واقعیت ، در سده هجدهم و به ویژه با رمان " وابستگی های خطرناک " از " کودِر لو دو لا کلو" به اوج می رسد.
مارکیز دو سِوی نیه ( 1696 -1626 )
ماری دو رابوتن – شانتال که بعد ها به مارکیز دو سِوینیه معروف می شود، مادر بسیار پر شهرتی است: هنوز یک سال بیشتر ندارد که در سال 1627، پدرش در جریان محاصره شهر "لاروشل " کشته می شود و در هفت سالگی نیز مادر خود را از دست می دهد. دایی های اش او را بزرگ می کنند و در آموزش او بسیار می کوشد .
مارکیز دو سوینیه نیز مانند مادلن دو اسکودِری ولع خاصی برای آموزش و یاد گیری دارد، اما از فضل فروشی خودداری می کند: در نامه هایش، هنر به نرمی سخن گفتن از مسایل بسیار جدی و تحلیل های عمیق توام با نشاط دیده می شود.
ماری دو رابوتن – شانتال درسال 1644 و در سن 18 سالگی با مارکی هانری دو سوینیه ازدواج می کند. زندگی زناشویی او چندان نمی پاید. درحالی که صاحب دو فرزند ( یک پسر و یک دختر)است، شوهرش در 1651 و در جریان یک دوئل کشته و مار کیز دوسوینیه در 25 سالگی بیوه می شود. او زندگی دنیایی خود را دنبال می کند، اما به تدریج به زندگی خانوادگی اش روی می آورد و به طور اغراق آمیزی دخترش را دوست می دارد. هنگامی که دخترش با کُنتِ منطقه " گری نیان " واقع در جنوب فرانسه ازدواج می کند، برای دوسوینیه ، روز نفرین شده و غم باری است، زیرا دخترش از او جدا می شود و همراه همسر خود به " اِکس – آن – پُرُوانس " می رود. نامه هایی که طی سال های 1671 تا 1696 گاه دو و گاه چند بار در هفته برای دخترش می نویسد ، مهم ترین اثر نویسنده است.
" نامه ها " ( 1696 – 1644 )، مشهور ترین اثر مارکیز دو سوینیه است.
نامه ها ( 1696 – 1644 )
نزدیک به یک هزار و چهار صد نامه که مجموعه شگفت انگیزی است از مارکیز دو سوینیه به جاست که نخستین بار در سال 1696 یا 1697 به چاپ می رسد. قدیمی ترین نامه یی که در دست است، تاریخ 1640 را بر پیشانی دارد، اما اغلب نامه ها طی سال های 1671 تا 1696 به افراد گوناگون نوشته شده و در این میان بیشترین نامه ها برای دخترش ارسال شده است. اگرچه این نامه ها با توجه به کسانی که مورد نظر بوده اند نوشته و فرستاده شده است ،اما در محافل ادبی آن روز نیز خوانده می شود ومورد استقبال دیگران قرار می گیرد. این نامه ها با توجه به تنوع و گوناگونی آن ها به عنوان بازتاب شخصیت افراد درآن روزگار است.
نامه های مادام دو سوینیه حاصل و دستاورد دقیق زیر نظر گرفتن زمانه اوست. تصویر همه جانبه یی از روزگار نویسنده نامه هاست.نقاشی منش ها و رفتارهای هم عصران اوست. او روزنامه نگاری را می ماند که رخ داد های زمانش را همراه با شرح جزییات گزارش می کند، آن چنان که خواننده می پندارد این رخ داد ها زیر نگاه او می گذرد. محاکمه " فوکه " یا اعدام " مارکیز بِرِنوویلیه " و مسایل دیگر این زمان در نامه های او می آید. در جریان این نامه نگاری هاست که شور زندگی به نویسنده دست می دهد و در واقع دلیل و موتورهستی اش می شود. این شورهمان گونه که یاد شد ، نخست به دختر اوست که زندگی بدون اندیشیدن به فرزند غیرممکن است. هر آن چه را که در پاریس رخ می دهد برای دخترش بیان می کند. در این نامه ها ، مادام دو سِوینیه مهم ترین تاملات و اندیشه هایش را با دخترش در میان می گذارد، شادی ها ی ناشی از این پیوستگی منحصر به فرد ، لحظه های ماندگار از این دیدارها و حسرت شادی های از دست رفته را با او مبادله و تقسیم می کند و نیز از شکایت ها، رنج ها و جدایی های گاه غیر قابل تحملش می گوید. او در این نامه ها همواره در انتظار یک دیدار تازه با دختر خویش و نگران از این است که امکان دارد حادثه یی این دیدار را به تاخیر بیندازد.
شور زندگی نویسنده همراه با تضاد ودغدغه مرگ روبه روست. خوشی و ناخوشی هم زاد آدمی است و مادام دو سوینیه از نشان دادن بازی میان زندگی و مرگ باز نمی ایستد. او زندگی را دوست دارد، به آن چسبیده است، از آن بهره می برد، زیبایی های طبیعت را تحسین می کند و مانند شاعران عصر باروک پیوسته به دامن طبیعت پناه می برد ،اما در تضاد با زندگی، مرگ نیز همیشه در کمین است و اندیشیدن به آن، بخشی از زندگی نویسنده است، زیراهر بار به گونه اتفاق آمیزی از کنار مرگ می گذرد.
از حیث نگارش، نویسنده بیان گوناگون و بی نهایتی دارد و اشکال ادبی متنوعی را به کار می گیرد: چهره نگاری، روایت، گفت و گو، نقاشی از طبیعت و اندیشه های فلسفی او " پانوراما" و دور نمایی ازسبک ها ی این نویسنده است.
در زیر نامه یی را می خوانید که مار کیز دو سِوینیه پس از انتظاری بیهوده و بی خبری از دخترش، به یکی از دوستان خود به نام کشیش " هاکوَیل " مشاور شاه می نویسد:
این نامه را برای تان می نویسم با قلبی که از دل تنگی دارد مرا می کشد. از نوشتن جز برای شما ناتوانم، زیرا خوبی ومهربانی تان، احساسات شدید مرا بر انگیخته است. این دومین نامه یی است که برای دخترم می نویسم، بدون آن که هیچ خبری ازاو داشته باشم: از سر تا پا می لرزم، مغزم کار نمی کند، خوابم نمی برد، اگر بخوابم، در خواب می جهم که بدتر از بیدار ماندن است. نمی توانم در یابم چه چیزی مانع می شود تا به نامه هایی که آن چنان به آن خو کرده ام دست نیابم. منشی اداره پست به من می گوید که تمامی نامه های مرا ارسال کرده است، بدون آن که نامه یی برای من بفرستد. او هیچ توضیحی از نامه هایی که از شهرستان می رسد نمی دهد.
آقای عزیز، ، این نامه ها کجاست ؟ آیا دخترم دیگر برایم نامه نمی نویسد؟ آیا او بیمار است؟ نامه هایم به دست او می رسد؟ برای این تاخیر، نمی تواند پست این اندازه بی نظم باشد. آه! خدای من، چه قدر بد بختم که کسی را ندارم تا با او گریه کنم! می خواهم با شما تسلا و التیام یابم و فضیلت و خرد تان مانع این نمی شود که دیوانگی مرا نبینید. آیا این دلیلی برای اندوه و اضطراب من نیست.؟ نگرانی ام را بر طرف کنید، همه جا را بگردید تا نامه دخترم را بیابید تا بدانم بر او چه می گذرد. نگرانی ام برطرف می شود اگر ببینیم که او از چیز های دیگری نوشته است، از نگرانی یی که من برای سلامتی او دارم. از پنجم این ماه هیچ نامه از او نگرفته ام ، آخرین بار 23 و 26 ماه می بود؛ دوازده روز می گذرد که فقط دو نامه داشته ام .
آقای عزیز، بی درنگ به من پاسخ بدهید، از شما خواهش می کنم . اندکی بهتر بنویسید؛ به زحمت نامه های تان را می خوانم. دارم می میرم. نمی توانم پاسخ بدهم ، قادر نیستم . پسرم به " رَنس " بر گشته است. چهار صد فرانک در سه روز خرج کرده است، باران هم چنان می بارد، اما این اندوه ها سبک می شد اگر از شهرستان نامه یی می داشتم.به من رحم کنید ، به اداره پست بشتابید و بدانید که چیزی که مرا آرام می کند داشتن یک نامه است. دیگر برای هیچ کس چیزی نمی نویسم و شرمنده خواهم بود از این که به شما نشان می دهم چه قدر ضعیفم اگر محبتبی دریغ شما را جبران نکنم.
کشیش بزرگ از دست من عصبانی است، او می گوید که فقط یکی از نامه هایم را دریافت کرده است. برایش دو نامه فرستاده ام. به او بگویید که همیشه او را دوست دارم .
( نامه 123)

( رحمت بنی اسدی)


 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

پنجره ها از بودلر

ادبیات و هنر باروک

ویکتور هوگو