ژان پل سارتر: اسپی نوزا یا استاندال؟
ژان پل سارتر از روزگار
جوانی نمی خواست در حصار یک نوع ادبیات و
فلسفه باقی بماند و آرزویش این بود که هم زمان هم اسپینوزا باشد و هم استاندال. او
با به چالش کشیدن سبک ها و ژانر های ادبی گوناگون نویسندگان بزرگ سده بیستم، به
نگارش متفاوتی دست زد و به شیوه خود نوشت و در این امر کاملا موفق شد.
رمان " تهوع"
مانند بسیاری از رمان های میان دو جنگ، از جمله رمان های سِلین و دریولاروشل، شرح
حال یک مرد تنهاست. اما این کتاب از طریق تصویرهایی که در رمان می آید و نیز شیوه
و تکنیک روایتش و هم چنین بهره گیری از مفهوم فلسفی " امکان واحتمال [1]"،
خواننده را دعوت می کند تا مانند قدم زدن در یک گردشگاه عمومی، خود ببیند و تجربه
کند. شیوه روایت سارتر از اسطوره های یونانی " الِکتر " و "
اورِست"[2]
در نمایش " مگس ها" شیوه یی مهم در نشان دادن مفهوم آزادی انسان است: اورست اقدام خود را به
منزله یک زایش نو نشان می دهد.... لطفا ادامه را در زیر بخوانید:
نظرات