ژان پل سارتر: اسپی نوزا یا استاندال؟



ژان پل سارتر از روزگار جوانی  نمی خواست در حصار یک نوع ادبیات و فلسفه باقی بماند و آرزویش این بود که هم زمان هم اسپینوزا باشد و هم استاندال. او با به چالش کشیدن سبک ها و ژانر های ادبی گوناگون نویسندگان بزرگ سده بیستم، به نگارش متفاوتی دست زد و به شیوه خود نوشت و در این امر کاملا موفق شد.
رمان " تهوع" مانند بسیاری از رمان های میان دو جنگ، از جمله رمان های سِلین و دریولاروشل، شرح حال یک مرد تنهاست. اما این کتاب از طریق تصویرهایی که در رمان می آید و نیز شیوه و تکنیک روایتش و هم چنین بهره گیری از مفهوم فلسفی " امکان واحتمال [1]"، خواننده را دعوت می کند تا مانند قدم زدن در یک گردشگاه عمومی، خود ببیند و تجربه کند. شیوه روایت سارتر از اسطوره های یونانی " الِکتر " و " اورِست"[2] در نمایش " مگس ها" شیوه یی مهم در نشان دادن  مفهوم آزادی انسان است: اورست اقدام خود را به منزله یک زایش نو نشان می دهد....لطفا ادامه را در زیر بخوانید:





[1] Contingence
[2] Electre –Oreste

  در اساطیر یونان پس از آن آگاممنون پدر اورست به دست همسرش کشته می شود، الکتر خواهر اورست به یاری برادر می شتابد و او را پنهان می کند. هنگامی اورست بزرگ می شود ومادر و معشوقش را به انتفام پدر می کشد، اما توسط  خدایان انتقام تحت تعقیب قرار می گیرد و سرانجام در دادگاهی محاکمه و تبرئه می شود.م.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

پنجره ها از بودلر

قدرت چهارم : گرامی داشت روز جهانی کارگران پرولتاریا

ویکتور هوگو