شاتوبریان - بخش دوم

ادبیات فرانسه در سده 19 - شاتوبریان 2
برگردان: رحمت بنی اسدی
نخستین دست یابی ها به سده رنج و بدی
شاتوبریان یکی از نخستین پیشروان در ادبیات فرانسه است که همراه با بنژامَن و سنانکور از احساساتی سخن می گویند که ادبیات رمانتیک به ویژه ادبیات  دل تنگی وملالت  [1] را خلق می کنند. دل تنگی و ملالت  نقطه مشترک میان رنه قهرمان رمان و خود شاتوبریان است. او می نویسد: " من در زندگی خودم به جز دل تنگی و ملالت ندیده ام." نویسنده سپس در خاطراتی از آن سوی گور می نویسد: " همه چیز خسته ام می کند. با زحمت بار دل تنگی را در زندگی  حمل می کنم و همواره با خمیازه سخن می گویم. " در نزد شاتوبریان دل تنگی با بیهودگی و احساس بی ثمر بودن زاده می شود و ابعاد واقعی از یک عذاب اخلاقی به خود می گیرد: او نسبت به همه چیز بی تفاوت می شود، از گرفتن تصمیم برای لذت و تفریح یا هرچه که باشد ناتوان است و شخص دل تنگ محکوم به تحمل یک عمر کسالت و اندوه [2]می شود.
این اندوه و ملالت است که باعث رنج زندگی می شود و رنه،  خاطراتی از آن سوی گور یا نبوغ مسیحیت را به وجود می آورد. شاتوبریان در دومین بخش از نبوغ مسیحیت می نویسد: "  تخیل سرشار، غنی و شگفت انگیز و زندگی بی تپش، خشک و افسرده است. با قلبی پر از خالی و بدون هیچ استفاده از آن در نومیدی دست و پا می زنیم و زندگی می کنیم." چنین است موج گسترده شور هایی که به دنبال نارضایتی مطلق انسان محدود شده در یک جهان تنگ به وجود می آید. این احساس، خود را در تناوب  هیجان و نومیدی نشان می دهد و به یک اضطراب عمیق و نفرت از زندگی می انجامد. شاتوبریان در  حالی که خواهان مرگ است، می نویسد: " مادرم زندگی را به من تحمیل کرد.[3]" 
رنج و درد شاتوبریان به ناگزیر در داستان می نشیند و از یک سو، یک احسا س تازه ادبی از روسو و گوته  در فرانسه به وجود می آید. ( اثر گوته به نام رنج های وِرتر جوان در سال 1775 به فرانسه ترجمه شده بود ). این نویسندگان، ناقلان بزرگ  رنج و درد[4] و در نتیجه به وجود آورنده یک ارزشی اند که نشانه برتری اخلاقی محسوب می شود. ازسوی دیگر، جوانی شاتوبریان در یک دوره انتقالی می گذرد و خود او می گوید : " من تلاقی دو سده هستم.[5]": گذشته  و نظام کهن فرو ریخته شده و نظام نو هنوز سر بر نداشته و مستقر نشده است. در مقابل این خلاء، شاتوبریان ترجیح می دهد مانند رنه در حاشیه جامعه یا  تنها در درون آثارش بماند.
                                                                       مرگ آتالا
سفر ها و " اِگزوتیسم "
تجربه هایی که شاتوبریان از سفر های خود به دست می دهد در پرده ابهام است: در واقع، سفر کردن برای او نوعی کندن و تبعید کردن خود از میهن و هم چنین گریز به جای دیگر است. آثار شاتوبریان، بازتاب این تجربه هاست: " نویسندگان معاصر من می نویسند که من تقریبا تنها کسی هستم که به آثار خود شباهت دارم: [...] در درون جنگل است که از جنگل می گویم و در درون کشتی ها و دریاها ست که  اقیانوس را تصویر می کنم[...] در تبعید است که تبعید را شناخته ام...[6] "در نتیجه نویسنده جزییات سفر ها و رابطه هایش را می نویسد، هر چند که اغلب آثارش مانند  راه سفر پاریس به بیت المقدس، سفر به آمریکا و بخش های زیادی از خاطراتی از آن سوی گور او رویایی و فانتزی اند.ازسوی دیگر، شاتوبریان، خود در درون قهرمانان ساختگی اش جا افتاده است. به عنوان نمونه، از آتالا تا رُنه پاسخی به دو گذرگاه مخالف هم اند و از شاکتای سرخ پوستی که اروپا را دیده است و رنه ، جوان اروپایی که به میل خود به آمریکا تبعید شده است را در بر می گیرد. هم چنین می توان از " آبِن هَامِه [7]" در ماجراهای آخرین آبانسراژ  که یک " مور اسپانیایی [8]" [ اعراب و مسلمانان اسپانیا ] تبعید شده به خاک آفریقاست نام برد. زندگی کردن در سفر به مثابه یک تبعید، احساسات رمانتیک را می آفریند.
شاتوبریان هم چنین نخستین کسی است که از " اِگزوتیسم [9]" یا غیر بومی گرایی و چیز های شگفت انگیز وعجیب و غریب بیگانه با فرانسه را محترم می شمارد. رمان و نوول های او پر از تعریف و تمجید " رنگ های محلی " است. تعریف از منظره ها ی طبیعت یا بنا ها و مراسم و آیین ها جای وسیعی در نوشته هایش را می گیرند. آمریکا برای رنه  و آتالا، اسپانیا برای ماجراهای آخرین آبانسراژ، یونان و رمان شهیدان او اهمیت ویژه یی دارند. در رمان شهیدان شگفتی ها و عجایب جغرافیایی با تاریخ پیش از میلاد مسیح در می آمیزد.
اما هیچ سفری مانند سفر به تخیلات و رویاهای درون، نمی تواند انسان را به کلی خالی کند. به یاری خیال، " سیلفید[10]" [دخترجوان و شخصیت تخیلی و رویایی  در خاطراتی از آن سوی گور] است که شاتوبریان  را به سفر می برد و او می نویسد : " با جادوی خود،او [ سیلفید] مرابه ساحل نیل کشانید." سفر خیالی، تنها سفری است که در آن هرگز ناامیدی نیست.
نویسنده در برابر تاریخ 
شاتوبریان، نویسنده یی است که حوادث زمانه را دنبال و آن ها را به ترتیب زمانی ثبت می کند. از این رو، او را می توان نخست یک " وقایع نویس[11] " خواند. او شاهد روی دادهای مهم دوره خود از جمله نخستین جنبش مردمی انقلاب در پاریس است: " در 14 ژوییه [ 1789] و در تسخیر زندان باستیل، من مانند یک تماشاگر حضور داشتم و شاهد هجوم مردم بودم.[12]" شاتوبریان، اما ناراضی از نتایج، آن را تحلیل و جمع بندی می کند: " چیزی که در تسخیر زندان باستیل دیده می شد[...]، عمل خشونت بار آزادی و رهایی  مردم از قیمومیت نبود، بلکه نتیجه آن خود قیمومیت بود.[13]"
افزون بر آن، شاتوبریان در بسیاری از رخ دادهای روزگار خویش به طور مستقیم از طریق به کار گیری زور یا ابتکار شرکت دارد، مانند زمانی که به انگلستان تبعید یا به عنوان همکار و سفیر حکومت برگزیده می شود: " من دستم را توی دست  قرن گذاشتم . [14]"
اما آن چه در آثار شاتوبریان جداناشدنی است، داستان زندگی او  و تاریخ [15] است و تشابه عمیقی که میان این دو وجود دارد.دریک سو، هستی ما مانند بازتاب کوچکی از یک حماسه است و برای شاتوبریان زندگی انسانی و کل تاریخ بشریت به هم شبیه اند، زیرا حرکت انسان از بدو زایش تا مرگ ، مانند زندگی خود نویسنده توالی شکست و پیروزی هاست. ویرانه های شهر ها و بناها، انسان هایی را به یاد می آورند و هم زمان نقطه قابل توجه و نشانه بی رحمانه گذشت روزگاران است. از سوی دیگر، خاطرات نویسنده، هم ردی از زندگی خود او و هم دوران اوست. شاتوبریان در پایان خاطرات خود، بسان خاطراتی از آن سوی گور به نسل آینده مراجعه می کند تا از درس های گذشته به عنوان چراغ راه آینده بهره بگیرند.

نویسنده و زمان از دست رفته
حسرت ( نوستالژی) برای ویرانه ها -  خاطراتی از آن سوی گور، پیوسته در  جریان یک ترس دایمی از گذشت زمان و تغییرات و تخریب  طی می شود. در این جا نوستالژی و حسرت گذشته به ویژه روزگار کودکی جان می گیرد: " کودکی ما چیزی از خود به جا می گذارد که زیباست؛ مانند یک گل که با عطر خود با اشیایی که لمسش می کنند رابطه بر قرار می کند.[16]" در نظر شاتوبریان، ویرانه ها نماد ضرب و جرح روزگاران و دلیل و بهانه های بازتاب های دردناک اند.
شیوه وسبک پیوسته شیوه نوشتن شاتوبریان، احساسی و قانع کننده است : او شادی ها و اضطراب هایش را با خواننده تقسیم می کند. او می نویسد: " تنها چیزی که  خیلی مهم است، همان شیوه و سبک است." شاتوبریان ، نوشتن را با شعر اغاز کرد، هر چند که هرگزآن ها را به چاپ نرساند، اما  در نثر نیز شاعر ماند. ویژگی موسیقایی جمله های او  سه وجه گوناگون به خود می گیرند: از یک سو، پژواک و تکرار صداهاست. واژه ها مترادف هم اند و نثر را به  شعری منسجم و دارای هماهنگی دل پذیر تبدیل می کند؛ از سوی دیگر، فرایند های بلاغی و سخن وری[17] وام گرفته شده از هنر بحث و بیان است که تکرار، پیچ و تاب دادن به کلام و ترکیب را در سخن به کار می گیرد و خواننده را بیشتر تحت تاثیر قرار می دهد و سرانجام باید به ویژه از ریتم و تناوب جمله ها و اوج گیری سریع و سپس فرود آرام  همراه با تنفس، مانند آواز خواندن یاد کرد: " آواهایی که قلب خالی و تنها را تسخیر می کنند/ زمزمه های باد و آبی اند که در سکوت یک کویر به گوش می رسانند." این امر درارتباط با یک نگرش اخلاقی است که در مرکز تجربیات شاتوبریان قرار دارد: پس ازچند لحظه شور و هیجان غریب، ناگهان دوباره حزن و اندوه  بر سر نویسنده آوار می شود و عذاب باز می گردد. اگر این شیوه جادویی شاتوبریان با فریبندگی در نزد خواننده باقی می ماند، به واسطه آن است که موسیقی کلام به طور ناگسستنی با احساس اندوه و اضطراب همراه است. 
نوشتن برای جاودانگی - شاتوبریان، گرفتار از عذاب و شکنجه آینده به ویژه نگران از پیری خود و سپس مرگ، تلاش می کند تا زنده است، چهره و شخصیتی جاودانه مانند اهرام مصر ازخود بسازد. خاطراتی از آن سوی گور، این پایداری را تضمین می کند و نام و شخصیت او جاودانه می شود. 
نوشتن هم چنین چالشی برای جلوگیری از بین بردن حافظه است؛ ابزار باز سازی گذشته است، همانند آن چه را که مارسل پروست در سده بیستم انجام می دهد. اما هدف پروست زنده کردن یاد ها و خاطراتی است که از پی یک " جست و جوی " فوق العاده به " روزگار باز یافته " می انجامد. نگرش شاتوبریان چیز دیگری است: برای او، نوشتن خاطرات، کشف تغییرات و سقوط و جدایی هاست؛ شاتوبریان خود را حتا در این کشف محدود نمی کند، بلکه در خاطرات خود میان گذشته و حال معلق است و در حالی که از گذشته می نویسد، پیوسته به حال و لحظه باز می گردد؛ او روی این دگر دیسی های شناخته شده متوقف می ماند و از خود پرسش می کند؛ او اصول پایدار و غیر قابل تغییر هستی و بودن خود و جهان را روشن و ترسیم می کند و موفق می شود روزگار خود را باز سازی کند و بر آن مسلط شود. برای شاتوبریان، نوشتن رهایی است.





[1] Ennui  به معنی دل خوری، مشکل، ، ضعف، رخوت، سستی، شرم، خجالت، نگرانی،بی حالی، بی حوصلگی، ناراحتی است
[2] Mélancolie به معنی غم ، غمگین، اندوه، تلخ، افسرده، سرخورده است
[3] خاطراتی از ته گور، بخش نخست
[4] Souffrance
[5] خاطراتی.. بخش چهارم
[6] خاطراتی..
[7] Aben Hamet
[8] Maure d’Espagne
در سده نهم میلادی و به روزگار بنی امیه، طارق این زیاد از تنگه یی کهامروز به نام او جبلا اطارق خوانده می شود، عبور و اسپانیا را فتح می کند. واژه " مور " به مسلمانان اسپانیایی و به مردمی اطلاق می شد که از بربر های غرب افریقا بودند.
[9] Exotisme  همان گونه که در جلد پیشین توضیح داده شد، اگزوتیسم به رفتارو اخلاق و سنن مردم بیرون از فرانسه می پردازد و نویسندگان سده هجدهم و عصر روشنگری به ویژه تلاش داشتند با توصیف زندگی اقوام دیگر، نسبیت را در میان فرانسویان جا بیندازند 
[10] Sylphide
[11] Chroniqueur
[12] خاطراتی از ته گور، بخش نخست،
[13] همان جا
[14] همان جا، بخش چهارم
[15] Histoire
[16] همان جا، بخش نخست
[17] Rhétorique

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

پنجره ها از بودلر

ادبیات و هنر باروک

ویکتور هوگو