پل سُلان - 1970 -1920




پل سلان[1] نام مستعار پل پسا آنشل [2] شاعر و مترجم آلمانی زبان با ملیت فرانسوی در 23 نوامبر 1920 در رومانی زاده می شود و در 20 آوریل 1970 در پاریس خود را می کشد. او از سال 1948 ساکن پاریس می شود و در آن جا هم زمان به  ترجمه و تدریس زبان آلمانی در دانشسرای عالی پاریس دست می زند. سلان با شاعران زیادی هم عصرش مانند ایو بون فوآ، فیلیپ ژاکوته  و آندره دو بوشه آشنا و دوست می شود.
نخستین اثرش به زبان آلمانی عمیقا نشان دهنده تبعید و کشتار همگانی است. پدر و مادرش  در سال 1942 روانه اردوگاه اشویتس می شوند و  معلوم نیست شاعر چگونه پس از اشویتس دوباره توانسته است به گفتار و شعرش ابعاد معنوی و مقدس بدهد؟  اثرش در بر گیرنده چنین پرسش های دردناک با زبانی ضرباهنگ  و با واژه هایی گاه غیر قابل دست رس و نفوذ می شود.  شعر سلان به طور روشن و واضح پاسداری امیدی است که موفق به رهایی می شود.
سلان سرانجام در سال 1970 در سن 50 سالگی با پرتاب خود به درون رود سن ، به زندگی اش پایان می دهد.
شعر زیر به نام " فوگ مرگ " از اوست:
فوگ مرگ
شامگاهان شیر سیاه سپیده دمان را می نوشیم                                                                                                                                                                                                            
می نوشیمش نیم روز و پگاه و شام
می نوشیم و باز هم می نوشیم.
 گوری می کنیم  تا در آن آسوده دراز بکشیم.
مردی در خانه یی است که با مار ها بازی می کند، که می نویسد 
که می نویسد، آن گاه که مارگوریت، موهای طلایی ات چهره آلمان را تیره می کند
می نویسد و آنگاه از در بیرون می رود، ستارگان می درخشند و او سوت زنان سگانش را فرا می خواند.
سوت می زند تا یهودیانش بیرون بریزند و  گوری بر کنند.
فرمان می دهد  حالا برقصید و بازی کنید.

شباهنگام ما تو را شیر سپیده دمان می نوشیم
تو را می نوشیم نیم روز، صبحگاهان و شامگاهان
می نوشیم و تو را می نوشیم.
مردی در خانه یی است  که با مار ها بازی می کند که می نویسد  
که می نویسد آن گاه که مارگوریت موهای طلایی ات چهره آلمان را سایه می اندازد.
و موهای خاکستری ات  سولامیس ، و ما در فضا گوری می کنیم  که برای آرمیدن تنگ نباشد. 
مرد نعره می کشد عمیق تر زمین را بکنید و همه تان بزنید و برقصید.
اسلحه اش را از کمربند ش باز می کند، آن را تکان می دهد  و چشما نش آبی است.
باز هم عمیق تر و دوباره  و همه تان بزنید و برقصید. 

شیر سیاه سیپده دم،  تو را می نوشیم در شباهنگام.
می نوشیم تورا  نیم روز و بامداد و تو را می نوشیم شامگاهان.
می نوشیم و تو را می نوشیم.
یک مرد در خانه  گیسوان طلایی ات ، مارگوریت خانه دارد
در موهای خاکستر ی ات سولا میس . او با مارها بازی می کند.

مرد نعره می زند مرگ را آرام تر  بنوازید، مرگ استاد آلمان است
نعره می زند صدای ویولون را کم تر کنید و  شما هم چون دودی پرواز خواهید کرد 
و شما گوری دارید در میان ابر ها  که در آن راحت می خوابید .
شیر سیاه  سپیده  دم  را ما شبانه می نوشیم
ما تو را نیم روز می نوشیم  که مرگ استادی از آلمان است
ما تو را  می نوشیم نیم روز و می نوشیم شامگاهان
مرگ استاد آلمان است و چشمانش ابی.
یک گلوله سربی به تو اصابت می کند. دقیق و بدون خطا.
مردی در خانه گیسوانت مارگوریت زندگی می کند
مردی در خانه  گیسوان طلایی ات زندگی می کند مارگوریت
سگانش را به جان مان می اندازد و گوری هدیه ما ست.
با مار ها بازی می کند و خیال می کند که مرگ استاد آلمان است.
موهای طلایی ات مارگوریت
         موهای خاکستری ات سولامیس
                                           ( بخارست 1945)
توضیح: نکته کلیدی در شعر فوگ مرگ " شیر سفید " است . شاعر می گوید : " شیر سیاه سپیده را در شامگاه می نوشیم/آن را ظهر و صبح می نوشیم آن را شب می نوشیم/می نوشیم و می نوشیم" شیرسفید کنایه از چیست؟ شیر کنایه از دود سفید رنگی است که با سوزاندن آدم ها، از کوره ها به آسمان می رود و صبح و ظهر و شب ادامه دارد. شاعر از یک فاجعه عظیم انسانی و هولناک که همان سوزاندن آدم ها در کوره های آدم سوزی است سخن می گوید. به نظرمن فاجعه و عمق شعر در همین شیر سفید است که نماد جنایت و بربریت انسان را نشان می دهد و از این رو، شعر فوگ مرگ در زمره بهترین شعر های پل سلان جا می گیرد.




[1] Paul Celan
[2]  Paul Pessach Antschel

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

پنجره ها از بودلر

ادبیات و هنر باروک

ویکتور هوگو