نِگریتود یا سیاه وارگی- ادبیات سیاهان





                                             
رحمت بنی اسدی


                          جنگلروی کاغذ،اثر ویفِرِدو لام ( 1982 -19021943، موزه هنر های مدرن پاریس





      
          " ما دیگر توتم نداریم / الکل همه را مکیده است "     

موفقیت هنر و ادبیات سیاهان و اوج گیری آن به دهه بیست سده بیستم مشهور به " سال های جنون " در فرانسه می رسد و این هم زمان است با  برگزاری نمایشگاه های تزیینی پاریس در 1925 و سپس نمایشگاه های مستعمرات در سال 1931. این نمایشگاه ها به طور عمده پیرامون فرهنگ بدوی، روح گرایی و موهوم پرستی سیاهان آفریقا بود.

 روح من خار و تراشه یی است، درون تنم.
                                                       " از یک نویسنده افریقایی "
    صدای " سیاه وارگی  یا  نِگریتود[1] "
   اوج گیری ادبیات سیاهان یا ادبیات آفریقایی از فردای جنگ جهانی دوم آغاز شد و نتیجه یک رشته هم گرایی های جهانی از جمله در زمینه سیاست و فرهنگ بود. در سال 1932 در حالی که فرانسه نمایشگاه های گسترش امپراتوری و مستعمره هایش را برگزار می کرد و پاریس به یک مرکز فرهنگی مهم و جهانی تبدیل شده بود، گروهی از جوانان دانشجوی اهل آنتیل  واقع در دریای کارائیب  که به سوررئالیست ها و کمونیست ها نزدیک بودند، در پاریس نشریه یی به نام " دفاع مشروع [2]" را به وجود آوردند که در واقع شورشی بر ضد فقر در جزیره مارتینیک یکی از مستعمره های فرانسه بود. هیچ کس توجه چندانی به این نشریه نشان نداد، اما چندی بعد، یعنی در 1934  دسته یی از دانشجویان و روشنفکران سیاه پوست پیرامون  چند نویسنده از جمله لئون داما  اهل گینه، لئوپولد سِدار سِنگور اهل سنگال و اِمه سِزر اهل مارتینیک گرد آمدند و روزنامه یی به نام " دانشجویان سیاه پوست " را پی ریختند که نه تنها جوانان آنتیل، بلکه همه جوانان و دانشجویان سیاه پوست را در بر گرفت و یک هویت مشترک سیاه به وجود آورد. بنابراین، برای نخستین بار واژه نویی به نام " نگریتود "  به معنی سیاه وارگی از سوی امه سزر خلق و در مجموعه اشعارش به نام " دفتر یادداشت بازگشت به سرزمین مادری " مکرر به کار گرفته شد. امه سزر واژه " نگریتود "  را به مفهوم هویت یگانه و مشترک سیاهان ابداع کرد و تعریف ساده یی  از آن به دست داد: " . به رسمیت شناختن واقعیت  سیاه پوست بودن و پذیرش این واقعیت، یعنی سرنوشت سیاه ما، تاریخ ما و فرهنگ ما." برای لئوپولد سدار سنگور سیاه وارگی نظامی بود که یک گذشته  را می پذیرد که باید دوباره زاده شود، به روز شود، و تحت تاثیر نیرو های خارجی بارور شود، تا جایی که سیاهان  سهم خود را نسبت به تمدن " جهانی " ایفا کنند. او می افزاید: " برای من، در درجه اول تجزیه و تحلیل و ستایش ارزش ها ی سنتی آفریقای سیاه مهم است."
   با این حال، به نظر می رسد که بنیان گذاران جنبش سیاه وارگی یک واقعیت تاریخی مشترک را از سر نگذرانده و در نتیجه هر کدام مفهوم ویژه یی از سیاه وارگی داشتند. مثلا دانشجویان اهل آنتیل، فرانسه را تبعید دوگانه تلقی می کردند و بازگشت به آفریقا را به عنوان سرزمین مادری و اصلی  مد نظر داشتند. از نظر لئون داما جنبش نگریتود " پیوستگی دوباره سیاهان فرانسوی به تاریخ شان، سنت های شان  و به زبان هایی است که بیان گر روح شان است."  لئوپولد سنگور این جنبش شاعرانه را " مجموعه ارزش های تمدن و فرهنگ تمامی سیاهان جهان " می خواند.
نقش نگریتود یا سیاه وارگی
سیاه وارگی یک ابزار مبارزه  اجتماعی و سیاسی بود  که به روشنفکران سیاه پوست نقش راهنما و ناظر می داد تا تفکر انتقادی و آزادی را به مردمان شان بیاموزند. آزادی توده ها به مطالبات ازادی سیاسی و فرهنگی می انجامید و سبب می شد  تا اروپاییان خواسته ها و امیال مردم به بردگی گرفته شده را بهتر بشناسند.   
برای سدار سنگور، نگریتود و سیاه وارگی یک نقش زیبایی شناسی نیز داشت. از نظر او، فرهنگ سیاه نیروی خود را از نزدیکی به طبیعت و از اجداش می گیرد، اما  فرهنگ غربی این نزدیکی را قطع کرده است. بنابراین هنگامی که اروپایی پیرو دکارت است، سیاه یک فرد احساسی است. سنگور، نگریتود را چنین خلاصه می کند: " سیاه وارگی میراث فرهنگی ، ارزش ها و به ویژه روح تمدن سیاه افریقایی است ." پس برای ارزش گذاری دوباره این میراث فرهنگی و ارزش ها ، باید نویسندگان سیاه آفریقایی ریتم و تصویر را با یک هدف دوگانه در خدمت بگیرند: اعاده حیثیت سیاه پوستان با بالا بردن ارزش های فرهنگ  باستانی شان و مشارکت در  ساخت تمدن جهانی ."  
جنبش سیاه وارگی تحت تاثیر موسیقی جاز، جنبش بومی گرایی یا اندیژنیسم[3] در هاییتی و " رنسانس سیاهان هارلِم" طی دهه بیست و تاثیر سیاست های مترقی پان افریقایی است. این جنبش به معنی کشف ارزش های سیاهان و آگاهی آنان با شرایط زندگی شان در آمریکا و آفریقاست.از این نظر، مطالبات فرهنگی ویژه سیاهان در چارچوب دوباره ارزش گذاری و ارتقای تمدن های غیر غربی در دهه بیست جا می گیرد.
انتشار " رنگ دانه ها[4] " از داما در 1937 و سپس " دفتریادداشت یک بازگشت به سرزمین مادری [5] " از امه سزر که بارها از واژه سیاه وارگی بهره می گیرد، عروج این جنبش شاعرانه و گواه پرشور یک شورش و نوزایی پیکار جوی فرهنگ افریقایی است. در کنگره های جهانی پاریس در 1956 و در رم به سال 1959،جنبش نگریتود انعکاس وسیعی یافت و تمامی شخصیت های ادبی و هنری جهان سیاه در آن گرد آمدند.این کنگره ها فرصتی بود تا سدار سنگور، امه سزر، رابِه مانانجا[6] و فرانتس فانون[7] در شرایطی که هنوز مبارزات ضد استعماری عملیاتی نشده بود، صدای خود را به گوش جهانیان  برسانند.
در سال 1948 با چاپ " مجموعه شعر امروز سیاه و ماداگاسکار" به زبان فرانسه از سوی سنگور سبب شد تا ژان پل سارتر شاعر آن را " اورفه سیاه " بخواند و نشان دهد که جنبش نگریتود مطالبات هم زمان  شیوه ی بودن ، ابزار پیکار و یک ابزار زیبایی شناسی است. سنگور در باره این مجموعه  می گفت:" تمامی ارزش های  تمدن جهان سیاه ، آن گونه که در زندگی  و در آثار سیاهان بیان می شود." سیاه وارگی در فضای ادبی نقش لکوموتیو فرهنگی را ایفا کرد و ترجمان آگاهی و تایید بر تفاوت های فرهنگی بود که میل رهایی از سلطه ایدئولوژی های غربی را داشت.
با این حال،  از سال های 1960، جنبش سیاه وارگی  دچار عقب نشینی هایی شد. این روح جمعی عمر کوتاهی داشت. چیکایا او ، یکی از معتبر ترین شاعران نسل جدید با مجموعه شعر های " خون بد[8] "( 1955) و " آتش بیشه[9] " ( 1957) بر ضد نظریه " نگریتود " به پا خاست و از جنبش بیرون آمد،  در حالی که بزرگان او وارد گود سیاست شدند.  پیش از هر چیز، فرانتس فانون در اثرخود به نام " دوزخیان زمین [10]" به این نتیجه رسید که جنبش سیاه وارگی به " بن بست " رسیده است. او در 1952 با نوشتن کتاب " پوست سیاه، ماسک های سفید [11]" به دوستانش هشدار داد تا نسبت به " حرکت و دوستی با مادر زمین  احتیاط کنند" و بپذیرند که حق تقدم با مبارزه برای استقلال سیاسی  است. این گونه حملات بر ضد سنگور و نیز سیاه وارگی در 1969 در جشنواره الجزایر از سر گرفته شد که نتیجه آن زایش چندین نقد و رساله  به ویژه  درباره " سیاه وارگی یا بندگی [12]" ، " سیاه وارگی یا سیاه شناسان [13]" بود. جنبش سیاه وارگی از سوی روشنفکران سیاه پوست انگلیسی  زبان نیز به خاطر نگاه مانوی وار ( سفید سفید یا سیاه سیاه )، آرمان گرا و آرمان شهری اش مورد نقد و اعتراض قرار گرفت و برخی آن را یک نظریه خطرناک داوری کردند. وول سوینکا سخن زیبایی دارد : " ببر از ببروارگی اش نمی گوید، او می جهد. "
شعر، بیان ممتاز
شعر، نخستین راه برای  شاعران سیاه پوستی بود که مشتاق آگاهی و شناختن هویت خویش بودند. در اواخر دهه سی، نه تنها " دفتر یادداشت بازگشت به زادگاه " امه سزر به چاپ رسید، بلکه  در 1947 مجموعه دست چین شده لئون داما و سال بعد شعر های سِنگور با پیش گفتاری از ژان پل سارتر انتشار یافتند. این شاعران و نویسندگان در سال های بعد به نمایش و رمان نیز روی آوردند. پیش از هر چیز، سنگور، سِزر،و بیراگو دیوپ شاعر و نویسنده سنگالی دست به تاسیس نشریه یی به نام " حضور آفریقایی " زدند که به زودی در کنار این نشریه،  یک چاپ خانه بزرگ نیز تاسیس شد.
اندکی بعد فعالیت های سیاسی و آفرینش های ادبی در هم آمیختند و شاعران سیاه پوست که  در خط  شعر متعهد بودند، با فعالیت های سیاسی خود که بیشتر جنبه ادبی داشت، به صف پیکار پیوستند. بسیاری از آنان به حرفه های مهمی دست یافتند: امه سزر نماینده مجلس و شهردار مارتینیک شد؛ سِنگور در 1945 به سمت نماینده مجلس و سپس در1959 به سمت وزیر ژنرال دوگل منصوب و با استقلال سنگال در 1960، نخستین رییس جمهور این کشور تازه استقلال یافته شد.

روزگار سرخوردگی
حرکت های بزرگ استقلال خواهانه یک باره کاهش می یابد و مبارزه با استعمار به پیدایش یک ادبیات سرخوردگی می انجامد: در سال 1968 دو اثر انقلابی چاپ می شود. نخستین رمان به نام " وظیفه خشونت[14] " از یامبو اوئولوگِم[15] نویسنده اهل مالی است که در آن اسطوره برادری بزرگ به چالش کشیده می شود و در رمان دوم به نام " خورشید های استقلال[16]" از احمدو کوروم[17] نویسنده ساحل عاج است که یک رمان خیالی است و به گونه طنز و دو پهلو وضعیت پسا استعماری را افشا می کند.
دروغ، ستم و نقض مکرر حقوق انسانی که باعث محکومیت برخی از سران آفریقا نیز می شود، موضوع هایی اند که در آثار این نویسندگان می آید. الیون فانتوره[18]  در "   دایره استوایی ها[19] "( 1972)، تی یرنو مونه مومبو[20] در " وزغ های بیشه[21] " ( 1979)، ویلیام ساسین[22] در " مرد جوان شنزار[23]" ( 1979)خطوط واقعی یک گولاک استوایی را ترسیم می کنند. اما مساله مهم در این آثار بدون تردید، شکل گیری تازه یی از نگارش، دقیق و پر تنوع سبک هاست: شوق و شور به رمان آمریکای لاتین و کشف دوباره روایت شفاهی از جمله آن است. نویسندگان افریقایی از جمله سونی لابو  تانسی[24] اهل کنگو در یک روایت یک خطی ، کاملا منطبق با فضا و زمان از اشکال باروک و چند صدایی وام گرفته از تمامی ژانر ها و نوع های ادبی ازجمله بهره گیری از بهترین خیال پردازی ها، داستان را با نمایش وتئاتر هماهنگ می سازند.
رمان های " زندگی و نیمه[25] " ( 1979) و " پرانتز خون[26]" با نیرومندی و اصالت تمام، رفتار بی شفقت و غیر انسانی یک آفریقای رها شده با جن ها ، خیال ها، شوخ طبعی ها و تمسخر ها یش را به تصویر می کشند. به ویژه شهادت  ماسا ماکان دیابته[27] در رمان سه گانه " افسر [28]"، " سلمانی[29]"، و " قصاب کوتا[30]" علاقه و اشتیاق فراوانی را در میان  خوانندگان آفریقایی بر انگیخته است. .
سرانجام ،به نظر می رسد زمان زنان آفریقایی نیز فرا رسیده است تا منش و شخصیت خود را نشان دهند .با رمان " یک چنین نامه طولانی [31]" ( 1979) از ماریاما با[32]  نگارش زنانه به شدت اوج می گیرد و رمان نویسان با استعدادی ظهور می کنند که برخی از آنان عبارتند از:آمیناتا سو فال[33] با رمان " اعتصاب شکست خورده[34] " ( 1979)، نفیساتو دیالو[35] با " نفرینانه ترین[36] " ( 1980) و  کالیکس به یانا[37] با  اثر "  خورشید ی که مرا سوزانده است[38]" ( 1987).




[1] Négritude                                                                                                                      
[2] Légitime Défense
[3] Mouvement de l'indigénisme
[4] Pigments
[5] Cahier d'un retour au pays natal
[6] Rabemananjara
[7] Frantz Fanon
[8] Mauvais sang
[9] Feu de brousse
[10] Damnés de la terreبه ای
[11] Peau noire, masques blancs
[12] Négritude ou Servitude
[13] Négritude et Négrologues
[14] Le Devoir de violence
[15] Yambo Ouologuem
[16] Les Soleil des independences
[17] Ahmadou Kouroum
[18]. Alioum fantouré
[19] Le Cercle des Tropiques
[20] Tierno Monénembo
[21] Les Crapauds -Brousse
[22] Williams Sassine
[23] Le Jeune Homme de sable
[24] Sony Labou Tansi
[25] La Vie et demie
[26] La Parenthèse de sang
[27] Massa Makan Diabaté
[28] Le Lieutnant
[29] Le Coiffeur 
[30] Le Boucher de Kouta
[31] Mariama Bâ
[32] Une si longue lettre
[33] Aminata Sou fall
[34] La Grève des Battu
[35] Nafissatou Diallo
[36] Le Fort maudi
[37] Calixthe Beyala
[38] C'est le soleil qui m'a brulée                                                 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

پنجره ها از بودلر

ادبیات و هنر باروک

ویکتور هوگو