ژوزه (خوزه) ماریا دو اِرِدیا




.....جاذبه تمدن های ناپدیدشده ، به شاعر حس پوچی می دهد." زمان می گذرد. همه می میرند. حتا سنگ مرمر فرسوده می شود." تنها ماده آهنین که در شعر به کار می رود، آن را از مرگ نجات می دهد و رویاهای شاعر  را جاودانه می کند واز " این سنگ مرمر در حال ویران " ، " خدایان زنده " می سازد. شعر " فراموشی " از اوردیا را می خوانید:
" فراموشی "
معبد ویرانه یی در بالای پرتگاه است.
و مرگ در این بیشه 
الهه های  مرمرین و قهرمانان برنزین را در هم آمیخته است
در سبزه زاران تنهایی، شکوه به خاک سپرده شده اند.

گاه، تنها، چوپانی که گاو هایش را برای آب دادن می برد
در بوقش سرودی از عهد کهن را می دمد
که پر می کند فضای آسمان آرام و افق دریا را
و آبی لاجوردی بی پایانی که رنگ سیاه به خود می گیرد.

 زمین مادر و مهربان به خدایان کهن 
در هر بهار بیهوده هشدار می دهد،
در هر خیمه یی ، کنگری سبز می شود؛

اما انسان بی تفاوت به رویای گذشتگان مان،
از اعماق شب های  خاموش، بی لرزش گوش می دهد
   به دریایی که از شدت افسوس آرام می گرید 
....دنباله در       .

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

پنجره ها از بودلر

ادبیات و هنر باروک

ویکتور هوگو