ویکتور هوگو
ادبیات فرانسه
قهرمانان و شخصیت های آثار ویکتورهوگو، ممنوع و
بیرون از دایره قانون اند( نمایش نامه ارنانی و ژان والژَان شخصیت رمان بینوایان)،
یا دچار درد ومحرومیت به خاطر ناهنجاری فیزیکی یا اخلاقی می باشند ( کازیمودو در
نوتردام دو پاری یا " گوییپِلین [1]"
در" مردی که می خندد [2]"
و شیطان در " پایان شیطان [3]"
). اینان همگی قربانیان فقر و بی عدالتی اند: مردمان محروم، بینوایان...
همه این شخصیت ها تحت سلطه سرنوشت مرگ بارند که
می تواند قلب انسان ( ارنانی ) ، تعصب ( نوتردام
پاریس ) یا قانون ( بینوایان ) باشد. با این حال، جهان ویکتور هوگو، جهان
تراژدی نیست . انسان بازیچه محسوب نمی شود ؛ او با فداکاری ( ژان والژان ) و حتا
مرگ خود( ارنانی ) به قدرتی که او را سرکوب می کند، فایق خواهد آمد.
" گاورُوش "
نوجوان و شخصیت اسطوره یی رمان بینوایان ، اثر امیل بایار
دنیای محرومان و تهی دستان نمی تواند برای همیشه درمان ناشدنی باشد. با
فتح کرامت و با به دست آوردن شرف انسانی شان ، رستگاری از طریق رنج و درد و از راه
عشق و دوستی، " رانده شدگان" را به سوی آزادی رهنمون خواهد شد. حتا
شیطان شکست خورده و نفرین شده به سوی نیکی باز خواهد گشت. او به یک فرشته روشنایی
تبدیل می شود. این رستگاری پویا حتا در چار چوب ساختمان آثار ویکتور هوگو نیز
مشهود است: رمان بینوایان، مردمی را نشان می دهد که در" حرکت و تنش های شان
به سوی ایده ال " بی تاب اند؛ در افسانه های قرون، انسان " تنها و یک
نواخت به سوی روشنایی و نور عروج می کند". سرنوشت رانده شدگان و کسانی که هیچ
کس به فکر شان نیست، در جهان هوگو مفهوم می یابند.
آثار هوگو، جهان در گیری هاست. پیکار ، انگیزه
همیشگی است: دوئل در نمایش ها، جنگ تن به تن " ژیلیا " با هشت پا ( در
کارگران دریا ) و مبارزه ها و سنگربندی هاست ... پیکار می تواند درونی نیز باشد ،
هم چنان که ژان والژان در بخش " یک توفان زیر جمجمه " رمان بینوایان با
خود دارد.
این پیکار به طور نمادین در مبارزه میان نیکی و
شر خلاصه می شود. تاریخ، سرنوشت آدمی و وجدان، تئاتر و صحنه در گیری این نیروها
هستند. اما این نیروها برابر نیستند: ضعف و شکنندگی قربانیان مصیبت زده در برابر
قدرت شر، مانند کودکان و جنگ، کودکان و
مرگ و دیگر تفاوت های بنیادی ساکت نیست و هوگو در تمام آثارش آن ها را افشا می
کند.
نظرات