ادبیات عصر روشنگری :ژان – ژاک روسو -بخش دوم



" در جیبم یک نشریه " مرکور دوفرانس " داشتم که در طول راه  طولانی ورق می زدم. چشمم به  روی پرسش فرهنگستان  دیژون افتاد که منجر به نخستین نوشته ام شد.  چیزی شبیه یک الهام ناگهانی در من جوشید و جنبش و حرکتی  در ذهنم به وجود آمد. ناگهان در ذهن خیال اندیش خود، روشنایی هزاران چراغ را احساس کردم؛ پر از عقیده و ایده های زنده که با قدرت تمام مرا در برگرفت؛ در ورطه منگی حیرت انگیزی افتادم که غیر قابل وصف است؛ احساس کردم سرم گیج رفت و به نظرم رسید که مستم؛ ضربان قلبم آن چنان شدید بود که به سینه ام می کوبید؛ نمی توانستم راه بروم و نفس بکشم؛ پس زیر درختی نشستم . نیم ساعتی آنجا و در اضطرابی  چنان سخت بودم  که وقتی بر خاستم ، متوجه شدم که جلوی لباس من از اشک هایم خیس شده است، بدون آن که من خیسی آن را حس کنم. ای آقا! ای کاش  می توانستم یک چهارم آن چه که در زیر این درخت دیدم و احساس کردم بنویسم، با چه وضوحی می توانستم تمامی تناقضات اجتماعی را نشان بدهم، با چه نیرویی می توانستم تمامی سوء استفاده های نهاد های کشور را بیان کنم، با چه زبان ساده یی می توانستم نشان بدهم که انسان به طور طبیعی خوب است و این تنها نهاد های اجتماعی اند که انسان را به شریر تبدیل می کنند. آن چه که توانستم از این همه حقایق  بزرگ که در یک ربع زیردرخت روشنم کرد، در خود نگاه دارم، تنها به صورت ضعیفی در سه اصول از نوشته هایم پراکنده است. شناخت نخستین گفتار ، در باره نابرابری و رساله آموزشی. این سه اثراز هم جدا ناشدنی اند و  در مجموع  یکی اند." ادامه


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

پنجره ها از بودلر

ادبیات و هنر باروک

ویکتور هوگو