رنج و خون جامعه روشنفکری فرانسه




جامعه روشنفکری فرانسه مانند بسیاری از کشور های جهان برخاسته  از میان رنج و خون است. این را تاریخ اجتماعی فرانسه می گوید. نگاه نکنید به امروز که روشنفکر و روزنامه نگارش هم آزادی بیان را دارد و هم آزادی پس از بیان را.
تاریخ اجتماعی و سیاسی فرانسه در میان خون و خاکستر پا گرفته است. از جنگ های صلیبی تا جنگ های مشهور به جنگ های یک صد ساله و سپس برادر کشی و کشتار مسیحی کاتولیک به دست مسیحی پروتستان یا بر عکس تا همین چند سده پیش امری رایج بود.وجه مشخصه روشنفکری در فرانسه روشنگری  و مبارزه و رویارویی مستقیم با ستمگران است و به ویژه از سده هجدهم که در آن انسان هایی زاده شدند  که جامعه و دستگاه سلطنت را به عنوان ستون دین زیر پرسش بردند. به امتیازاتی که بعضی انسان ها از بدو تولد دارند، معترض بودند  و  خواهان جامعه یی بودند که شایستگی انسان ها در آن قانون شود . رویا های شان  ایجاد یک توافق همگانی میان انسان ها بود. بر این باور بودند که برای اداره امور جهان باید ارزش های قراردادی، جای شان را به ارزش های حقیقی و پایدار بدهند . آرمان آنان برقراری آزادی و عدالت است.
سده های دراز نویسنده مطرود و ملعون بود. تنها مبارزه و رویارویی و مرگ و زندان و تبعید بود تا نویسنده، شاعر و روزنامه نگار امروز با خیالی نسبتا آسوده بنویسد و از گزند گزمگان در امان ماند. نویسنده تا همین سده پیش، پیش از آن که کتابش خوانده شود ، باید از سد سانسور دو گانه عبور می کرد. مسئولان مذهبی می توانستند اثری را که به نظرشان برای کلیسا خطرناک بود ممنوع کنند. از سوی دیگر، دستگاه سیاسی کشور نیز، به عنوان قیم فرهنگ و یک وظیفه دولتی، می توانست آزادی آفرینشگران را محدود سازد. برای اجرای این محدودیت دولتی، " سیستم  امتیاز " که یک سیستم واقعی سانسور پیش از چاپ بود، وجود داشت و برای چاپ هر کتاب  می بایست از شخص شاه اجازه گرفت که نتایج  اجتناب ناپذیر چنین سانسور حکومتی ، خود سانسوری نویسندگان بود.
از سال 1610 تا 1698 ، پانزده نویسنده محکوم به زندان ، دو تن محکوم به مجازات با اعمال شاقه  و سیزده نویسنده به مرگ محکوم شدند.
کسانی که را در زیر از آن ها نام می برم، تنها بخش کوچکی اند از تاریخ بزرگ روشنفکری و نویسندگی در حیات اجتماعی فرانسه  که رنج و درد و تبعید و مرگ را به جان خریدند و ازادی را برای نسل های اینده به ارمغان آوردند. .  
·         در سال 1619 " وانی نی " فیلسوف ایتالیایی در شهر تولوز فرانسه به مجازات مرگ محکوم وسوزانده شد.
·         تئوفیل دو ویو 1626 1590 تئوفیل ، بر جسته ترین شاعر روزگار خویش بود، شاعری آزاده که زندگی را دوست داشت و مایل بود آن گونه که می خواهد زندگی کند، آن چه را آرزو می کند بنویسد، تابع خلق و خوی خود و نه قید وبند و قاعده های دست و پابسته باشد. با روی آوردن به آته ایسم ، تحت پی گرد و اذیت و آزار قرار گرفت. در سال 1619، به خاطر سرودن اشعار کفر آمیز تبعید شد و در 1623 به مرگ محکوم و باید در میان آتش سوزانده می شد. هنگام فرار به هلند، بازداشت و به زندان افتاد، مورد اذیت و آزار قرار گرفت و  در 36 سالگی در گذشت.
·         فرانسوا تریستان لرمیت[1]  شاعر و نمایش نامه نویس در سیزده سالگی و در جریان یک " دوئل " دو نفره، حریفش را کشت و ناگزیر به فرار شد. او نمونه یی از یک زندگی سرگردان است . در نوزده سالگی به عنوان یک نویسنده شناخته شده از تبعید بازگشت  و هنگامی که شورش برادر شاه علیه ریشیلیو صدراعظم شکست خورد، دوباره راه تبعید را در پیش گرفت . زندگی  غم انگیز او با ابتلا به بیماری سل در 54 سالگی پایان یافت.
·         سیرانو برژراک 1655 1619 نمایش نامه نویس مشهور در 1654 به هنگام گذر از زیر یک داربست ،از ناحیه سر به شدت آسیب می بیند و برخی می گویند این یک عمل عمدی برای کشتن او بوده است . بر اثر این ضربه ، سال بعد  در سن سی وشش سالگی  مرد، در حالی که هنوز اثرش را کامل نکرده است .
·         دکارت 1650 1596 فیلسوف مشهور فرانسوی  در سال 1628 به هلند گریخت و این کشور را برای ادامه پژوهش های فلسفی اش برگزید.
·         نظریات بِلِز پاسکال فیلسوف، ریاضی دان و مخترع را برخی خلاف عقاید کلیسا دانستند و با جمع آوری امضا ، عقایدش را محکوم کردند. این امر برای بلز پاسکال گران آمد و او، آن را یک خیانت بزرگ خواند. در این شرایط آشفته ، پاسکال در انزوا و در میان درد و رنج ، در حالی که تنها سی و شش سال بیشتر نداشت از جهان رفت.
·         دشمنی دستگاه کلیسا با مولیر برجسته ترین نمایش نامه نویس فرانسوی آن چنان بود که مانع دفن جنازه او در گورستان رسمى  و عمومی شهر ( پِر لاشِز ) شدند و  به صدا در آوردن  ناقوس ها را به هنگام  خاک سپاری اش ممنوع اعلام کردند. مولیر در گورستان «سنت ژوزف» که متعلق به نوزادان بود دفن شد.
·         پی یر بِل [2] 1706 1647 از فرهنگ و دانش غنی برخوردار و در زندگی بسیار سخت کوش بود. هرگز از مبارزه علیه تعصب و جزم اندیشی دست بر نداشت. در آثارش از موضوع های زیادی سخن گفت و دریچه های ذهن ها را گشود. او  نمونه روشن از کسی است که قربانی  تعصب و جزم اندیشی مذهبی در نیمه دوم سده هفدهم  است. سرانجام  راه تبعید را پیش گرفت و بخش بزرگی از زندگی اش را در هلند به سر  برد و در آن جا همه آثارش را نوشت. بِل در آن جا نیز از گرفتاری های ناشی از تعصبات مذهبی رهایی نداشت. در 1693 کرسی فلسفه و هنر را از دست داد  و زندگی را در فقر و ناداری تمام کرد.
·         در دوره هایی که از آن سخن می گوییم ،  نویسنده و ناشر می بایست از همه ابزار های  لازم و گمراه کننده استفاده کنند تا یک اثر به سرنوشت سانسور یا ممنوعیت چاپ دچار نشود. در سال 1744، ولتر اعلام کرد، اثرش را به نام  " نامه های فلسفی" در آمستردام به چاپ رسانیده است، در حالی که این کتاب در فرانسه و درشهر " رووآن " انتشار یافته بود.
·         کتاب های مهمی که نویسندگان فرانسه  می آفریدند، اغلب در خارج از کشور و در شهرهای لندن، ژنو، فرانکفورت ، بال و به ویژه در هلند که پناهگاه اصلی آزادی انتشارات بود به چاپ می رسیدند. پنهان کاری در امر نوشتن و چاپ ، موجب قاچاق کتاب، جعل و حرفه یی سودمند برای برخی شد. قوانین سانسور برای نویسندگان سده هجدهم مجازاتی را پیش بینی می کرد و از  جمله ولتر به زندان باستیل و دیدرو به زندان وَنسان افتادند، یا دربهترین حالت به تبعید محکوم شدند. ولتر به آلمان و دیدرو به روسیه رفت.
·         رمان عظیم " روگون ماک کار[3]" از اِمیل زولا  تصویر دوره یی است که علوم، مذهب تازه ی موسسات عظیم صنعتی می شود و نیروی خود را در گسترش استعمار و بر روی شانه  و کار کارگران و پرولتر های اغلب فقیرشکل می دهد و شرایطی به وجود می آید که ژرژ ساند، هوگو یا لامارتین آن را از خودبیگانگی [4]می خواندند. سال های  1871   1870   " سال های وحشتناک [5]" نام گرفته اند.
·         قهرمانان نخستین نویسندگان رمانتیسم، اغلب احساس پیری زودرس می کردند و جوانان نیز این احساس را داشتند زیرا  جامعه هر ساعت بر روی گوری باز می شد و اشک ها را سرازیر می کرد . وسوسه خودکشی، به عنوان آخرین راه حل برای گریز از تمایلات  قلبی و نومید کننده شکل نهایی این دل تنگی هابود.  
·         در 26 ژانویه 1855، در یک روز برفی و یخ بندان، ژرار دو نروال شاعر بزرگ فرانسه سرگردان، تب آلود و ویلان خیابان های پاریس بود.. اندکی بعد، جسد او در حالی که خود را از نرده ها دار زده بود، در خیابان " لا وی لانتِرن [6] " ( فانوس قدیمی) نزدیک میدان " شاتلِه " پیدا کردند.
·         هنگامی که جمهوری دوم با کودتای لویی ناپلئون بناپارت در 2 دسامبر 1851 خاموش شد، ویکتور هوگو به عنوان نماینده مجلس، مردم را به شورش و مقاومت ترغیب کرد. 25 هزار فرانک  جایزه برای دستگیری او تعیین کردند. او ناگزیر شد مخفی شود و با تغییر هویت به بروکسل گریخت،  اما قلم را در خدمت گرفت و رساله یی در تحقیر لویی ناپلئون با نام " ناپلئون کوچک" نوشت. دولت فرانسه از دولت بلژیک درخواست تبعید هوگو را کرد. پس او در ژوییه 1852 با عبور از کانال مانش به انگلستان رفت که عمر این تبعید اجباری بیست سال به درازا انجامید.
·         چگونه می توان به یک شاعر، صفت " نفرین شده " را اطلاق کرد؟ اگر به مقاله یی که وِرلِن از شاعران نفرین شده به دست می دهد، مراجعه کنیم، نام شش تن را در آن می بینیم:  " ادوارد کوربی یر" ( 1875 -1845)، " آرتور رمبو"( 1891 - 1854)، " استفان مالارمه "( 1898 -1842)، " مارسلین دِبورد - والمور"(1786-1859)، " ویلیِه دو لیل - آدم"(1838-1889و خود " پل ورلن"( 1896- 1844 ) [7] زیر نام " " لیلیان تهی دست [8]". برای ایجاد یک فهرست  جامع، باید نام برخی از شاعران را بر فهرست شاعران " نفرین شده " افزود که خود ورلن به دست می دهد . مانند: " نروال"، " بودلر" و " لوترِه آمون".
" نفرین شدگان" کسانی اند که تفاوت های ماهوی با جامعه بورژوازی و رفاه  پیرامون شان دارند. تناقض در این است که آن ها از این که به " حاشیه  رانده " شده اند رنج می برند. رمبو در شعر مشهورش به نام " نشستگان" ، با بی رحمی تمام  بورورکرات ها را به باد انتقاد می گیرد و می نویسد: " کارفرمایان، کارگران  و همه کشاورزان فرومایه اند...درباره شادی پایدار یا خانوادگی، نه ...نه من نمی خواهم."
·         گی موپاسان نویسنده نام دار فرانسوی در آخر عمر دیوانه شد. در سال 1882، بیماری اش او را به سوی یک فلج عمومی و سقوط عقلی برد. دست به خودکشی زد، اما مستخدم او نجاتش داد. او را در روان خانه " پاسی " و زیر نظر " دکتر بلانش" بستری کردند و در 6 ژوییه 1893 در همان جا مرد.
·         امیل زولا در سال های آخر عمر، به منزله پیامبر آینده و در همین حال به مثابه یک وجدان آگاه سده رو به پایان ظاهر می شود. پای بندی و تعهدش به " کاپیتان دریفوس " در نامه مشهور مورخ 13 ژانویه 1898 با عنوان " من متهم می کنم[9] " چاپ شده در روزنامه " لو رور[10]" او را در نزد هم کارانش ارزشی فراتر از ادبیات می بخشد و به او یک شخصیت تاریخی و وکیل نمونه حقوق بشراعطا می کند. هنگامی که زولا در 29 سپتامبر 1902 بر اثر گاز گرفتگی ناشی از بد کارکردن دودکش بخاری خفه می شود و جان می سپارد،  به شخصیتی مانند ویکتور هوگو تبدیل می شود و چند ده هزار نفر در مراسم تشییع جنازه او شرکت می جویند. در میان تشییع کنندگان، یک هیات معدن چیان شمال نیز شرکت دارند که  تابوت نویسنده را با گل های سرخ و شعار " ژرمینال !" نام رمان نویسنده در باره زندگی معدن چیان - می پوشانند.
·         ژول والس نویسنده فرانسوی به مدت ده سال به کار روزنامه نگاری پرداخت. او  برای روزنامه هایی  مانند فیگارو، " پروگره دو لیوُن[11] " و " اِوِن مان[12] " مقاله هایی نوشت تا این که در 1867 روزنامه ویژه خود را به نام " کوچه و خیابان [13]" تاسیس کرد. که یک سال بعد ممنوع شد. او احساس نوعی هم دستی برادرانه با مردم سرکوب شده داشت. در سپتامبر  1870، پس از سرنگونی حکومت کودتا یا امپراتوری دوم، ژول والس یک انجمن انقلابی در شهر " بِل ویل " تاسیس کرد: مشارکت مستقیم در کمون پاریس[14] و حتا انتخاب او به سمت نماینده آموزش. کمون پاریس برای ژول والس، به معنای یک جشن واقعی امید و یک گسست تاریخی و ظهور یک جهان تازه است. در فوریه 1871 به نام شورشیان، روزنامه " فریاد خلق [15]" را تاسیس کرد. ستایش شاعرانه اش تنها چند ماه به درازا کشید. حکومت بورژوازی در ماه مه 1871 به داخل پاریس نفوذ کرد. ژول والس به طور غیابی محاکمه و به اعدام محکوم شد. والس گریخت و به تبعید رفت. از 1872 تا 1879 نخست در بلژیک و سپس در انگلستان اقامت گزید.
·         مادام رولان نویسنده یی بود که به گیوتین سپرده شد. درمارس 1792 ، همسرش به عنوان وزیر کشور دولت انقلابی برگزیده شد و او در کنار شوهر، نقش مهمی به ویژه در زمینه نامه نگاری ها را بر عهده گرفت. پس از  کشتار ماه سپتامبر، سیل اتهامات متوجه وزیر کشور و همسرش شد. شوهر گریخت، اما مادام رولان در اول ژوئن 1793 دستگیر شد و به زندان افتاد. در  زندان بود که او کتاب " خاطرات [16]"  را نوشت .در 8 نوامبر 1793 در  دادگاه انقلاب محاکمه و به اعدام از طریق گیوتین محکوم شد و همان شب حکم در باره او به اجرا در آمد. گفته می شود مادام رولان در کمال آرامش و شادی این حکم را پذیرفت و خود به پای چوبه دار رفت. او را به میدان انقلاب ( که بعد ها به "میدان کنکورد" تغییر نام داده شد ) بردند و پیش از آن که زیر تیغه گیوتین برود، این جمله معروف را بیان می کند:
" آه آزادی، چه جنایت هایی که به نام تو مرتکب نمی شوند![17] [1]  Ô Liberté, que de crimes on commet en ton nom."
·          دوناسین آفونس فرانسوا مارکی منطقه ساد [18]، مشهور به مارکی دو ساد که سادیسم از نام او می آید، نویسنده، فیلسوف، لیبرتن و آته فرانسوی است.  با این که عمویش معلم صومعه است، اما او خیلی زود نمونه یی از بی قیدی و زیر پا گذاردن اخلاق معرفی شد. ساد در نهایت به طور غیابی به مرگ محکوم شد، اما به ایتالیا گریخت. طی فرمانی که شاه صادر  کرد، او را بازداشت کردند و به سیاه چال انداختند. بخش بزرگی از زندگی اش در سیاه چال های باستیل ، شارنتون و ونسن پاریس گذشت و در همین زندان ها بود که او مشهور ترین اثارش را نوشت.   
( رحمت بنی اسدی )

















[1] François Tristan L’Hermite
[2] Pierre Bayle

[3] Les Rougon-Macquart


[4] Aliénation
[5] Année terrible
[6] La Vielle - lanterne
[7] Edouard Corbière, Arthur  Rimbaud,  Stéphane  Mallarmé, Marcelline  Desbordes-Valmore, Villiers de l’Isle-Adam, Paul Verlaine
[8] Pauvre Lélian
[9] J'accuse
[10] L'Aurore
[11] Le progrès de Lyon
[12] L’Evénement
[13] La Rue
[14] Commune de paris
[15] Le Cri du peuple
[16] Mémoire
[18] Donatien Alphonse François, marquis de Sade

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

پنجره ها از بودلر

ادبیات و هنر باروک

ویکتور هوگو